مهدی غبرایی معتقد است: دست مترجم برای ترجمه آثار خیلی باز نیست و تاجایی میتواند در متن تغییر ایجاد کند که در مضمون و منظور نویسنده دخالتی نکند.
این مترجم در گفتوگو با ایسنا درباره ترجمهها و شبه ترجمهها و اینکه به نظر میرسد برخی از مترجمان قدیمی مطالبی را به رمانها و داستان اضافه کردهاند، اظهار کرد: وقتی این موضوع مطرح میشود، برجستهترین نامی که در این زمینه به ذهن میآید، شادروان ذبیحالله منصوری است. زنده یاد کریم امامی مقالهای با عنوان «پدیدهای به نام ذبیحالله منصوری» درباره او نوشت و گفت منصوری فقط مترجم نبوده بلکه نویسنده هم بوده است و استعداد خاصی در این زمینه داشته است.
او با بیان اینکه شاید این استعداد متعلق به یک دوره خاص باشد، افزود: در ابتدای رو آوردن به ترجمه از منابع غربی و بهخصوص داستانهای ماجراجویانه، برخی که در مطبوعات هم قلم میزدند مانند حسینقلی مستعان و امیر عشیری و .. متن را میخواندند، اسم نویسنده را هم نمیبردند و به اسم خودشان داستان مفصلی مینوشتند و به شکل پاورقی منتشر میکردند اما امروزه با پیشرفت و گسترش زبان و با توجه به اینکه، یکی دو نسل برجسته از مترجمان بزرگ را پشت سر داریم، دیگر این کارها صلاح نیست، مگر اینکه نابغهای در حد منصوری پیدا شود و بخواهد قصهپردازی کند.
غبرایی با بیان اینکه ترجمه گذشته از فن، هنر هم هست خاطرنشان کرد: به نظرم یکی از بایدهای مترجم آثار ادبی این است که کتابخوان باشد و زمانی که با زبانی آشنا شد، دست به ترجمه بزند زیرا خواندن کتاب، چگونه نوشتن را یاد میدهد. کلاسهایی که در این زمینه وجود دارد میتواند کمککننده باشد اما استعداد و ذوق و شوق کسی که میخواهد ترجمه کند، اصل است.
مترجم «سرزمین عجایب بیرحم و ته دنیا»، «زن در ریگ روان» و «شوهر دلخواه» با بیان اینکه در ترجمه دست مترجم تا حدی باز است، گفت: معمولا کتابها از زبانهای اروپایی ترجمه میشوند و زبان فارسی در نحو، تفاوتهای بارزی با زبان آنها دارد، بنابراین اگر مترجم بخواهد عینا آنها را منتقل کند، متن شلخته و بیمعنایی از آب در میآید و نمیشود آن را درست و روان و شیوا خواند. البته نویسندگانی هم هستند که دشوار مینویسند و مترجم موظف است به آن دشوارنویسی پایبند باشد. دخالت مترجم در متن بسیار بسیار محدود است، مترجم حق ندارد چیزهایی از خودش اضافه کند و یا چیزهایی را که نویسنده آورده، حذف کند. ملاک کارم را چنین میگذارم و فکر میکنم بسیاری از مترجمان هم نسل من نیز کمابیش این نظر را داشته باشند.
او با مقایسه «آزادی در ترجمه» با «آزادیهای اجتماعی»، افزود: در تعریف آزادی اجتماعی آمده است «آزادی تا آنجایی اعتبار دارد که مخل آسایش دیگران نشود» درباره ترجمه آثار ادبی بهخصوص رمان و داستان مترجم تا جایی آزاد است که در مضمون و منظور نویسنده دخالتی نکند، البته میشود با توجه به نحو و ساختار دستوری زبان مقصد، دخالتهای جزئیای در لفظ داشت تا متن با ساختار زبانی کشور مقصد همخوانی پیدا کند و جملات و عبارات درست خوانده شود در عین حال مقصود نویسنده به درستی منتقل شود.
مترجم «سیاهاب»، «سفر در اتاق نسخهبرداری» و «آفتابپرستها» درباره واژهها و اصطلاحاتی که معادل فارسی ندارند با بیان اینکه ترجمه ادبی با ترجمه متنهای فلسفی و علوم اجتماعی فرق دارد، خاطرنشان کرد: با توجه به سابقهای که در ادبیات و بخصوص شعر داریم برای ترجمه آثار ادبی از نظر واژگانی و امکانات زبانی چیزی کم و کسر نداریم، حتی شاید اضافه هم داشته باشیم. بنابراین میشود در برابر بسیاری از واژهها و اصطلاحات جستوجو کرد و چیزهایی را در متون فارسی پیدا کرد و یا حتی ابداع کرد. در جاهایی خودم این کار را کردهام مثلا اصطلاح «غمشادی». «غم و شادی» و «شادی و غم» را باهم نوشتهاند اما من غمشادی را سرهم به کار بردم و در متن هم خوب نشست.
او ادامه داد: با خواندن متون کلاسیک و متون معاصر (داستان و رمان از جمالزاده و هدایت تا کنون) میشود معادلهایی برای آن دسته از واژهها و یا اصطلاحات پیدا کرد. البته ممکن است با اصطلاحی هم برخورد کنیم که سابقهاش را نداشته باشیم و یا نشود معادلی برای آن ساخت، بنابراین میتوان ازهمان اصطلاح استفاده کرد و توضیح کوتاهی در پانویس داد. اما معمولا در رمان و داستان این واژهها مخل خواندن میشوند تاجایی که میشود باید از آنها پرهیز کرد.
مترجم «کافکا در کرانه» و «کتابخانه عجیب» درباره ترجمه شعر به زبان فارسی و اینکه برخی معتقدند باید کسی که شاعر است، شعر را ترجمه کند با بیان اینکه به صورت مستقل شعر ترجمه نکرده، اما در لابه لای متنهایی که ترجمه میکند، شعرهایی را ترجمه کرده است، توضیح داد: بله، کسی که شعر ترجمه میکند باید خود شاعر باشد و اگر نباشد کار لق میزند. به نظرم برخی از شعرها را که ترجمهپذیر نیستند، نباید ترجمه کرد. در شعر در عینحال که دست مترجم باز است، مترجم باید شاعر باشد تا شعر، خوب از آب دربیاید به طور مثال احمد شاملو از لورکا ترجمه کرده، تا امروز ترجمهای به خوبی ترجمه شاملو سراغ ندارم. حتی از زبان اصلی هم ترجمه کردهاند اما جانِ شعرِ لورکا درنیامده است.
او در ادامه بیان کرد: به نظرم تنها کسی که توانسته به لورکا ادای دین کند شاملو بوده، زیرا او شاعر بزرگی است و در زبان فارسی هم تجربه دارد. شاملو از شاعران مختلف از آمریکایی گرفته تا یونانی و اسپانیایی ترجمه کرده است که هر کدام آنها درخشان از آب درآمدند دلیلش هم این است که این شاعر کلام را میشناسد. من ترجمههای او را میپسندم ولو اینکه از اصل دور شده باشد. به عنوان شاگرد مکتب ترجمه نکتههای بسیاری را از شاملو و بهآذین و محمد قاضی یاد گرفتهام اما ایرادی که در بعضی از کارها بخصوص کارهای شاملو وجود دارد، تلفظ اسامی است. البته برای شرایط آن زمان بیشتر از این نمیتوان توقع داشت. مثلا یادم میآید که شاملو در شعری «گوادل کویر» آورده که بیمعنا است. این واژه از عربی به زبان اسپانیایی رفته و باید «وادی الکبیر» ضبط شود. یا یکی از بهترین ترجمههای محمد قاضی «دن کیشوت» است و در زبان فارسی هم شاهکار شده اما در آن نیز تلفظ برخی از اسامی ایراد دارد. البته امروزه ما منابع بسیاری برای تلفظ در دسترس داریم.
منبع: ایسنا