رستم وهابزاده گفت: هرقدر که استعمار غربی در آسیای مرکزی پیشرفت کرد همان اندازه میدان گسترش زبان فارسی را تنگ ساخت، زیرا با این زبان فرهنگ استوار و کارآمد وجود داشت که مقاومت مقابل آن برایشان دشوار بود.
فارسی زبان نیاکان میلیونها آدمی است که هرچند ممکن است اکنون تحت یک مرز سیاسی نباشند، اما جغرافیای فرهنگی مشترکی دارند و تاریخشان را نیز میان منابع و مکتوبات مشترک جستوجو میکنند. در مواجهات و بدهبستانهای فرهنگی هرکدام از فارسیزبانان – فارغ از مرزهای سیاسی – میتوانند یک کنشگر باشند. آیینها و رویدادهایی چون هفته کتاب میتوانند همه این فارسیزبانان را به گفتوگوی مشترک فرا بخوانند. گفتوگویی که اعتلای «خود» و «دیگری» را دربر دارد، هرچند که اینجا خود همان دیگری است. با رستم وهابزاده، سردبیر نشریه ادبی صدای شرق، عضو اتحادیه نویسندگان تاجیکستان و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی درباره «مسائل» کنونی زبان فارسی به گفتوگو نشستیم که در ادامه خواهید خواند:
زبان فارسی از دیرباز در ایران فرهنگی رایج بود و مردمان این سرزمین به آن سخن میگفتند و مینوشتند. پس از گذشت قرنها و تغییرات مرزهای جغرافیایی، شرایط، کمی دگرگون شد و حال این زبان در ایران و تاجیکستان به قوت خود باقی است. با این تفاوت که حضور شوروی در تاجیکستان تغییر خط را در پی داشت که تا هماکنون نیز استفاده میشود. اکنون در تاجیکستان چه رویکردی نسبت به خط و زبان فارسی دارد؟
زبان فارسی نه تنها زبان مردم اصیل و بومی، ماورالنهر و خراسان یا آسیای مرکزی و ایران و افغانستان کنونی بود بلکه زبان معاشرتی بین تمام اقوام در پهنای تعریفی و فرهنگی بود. البته مناسبت با این زبان و تعیین جایگاه این زبان تا جایی دستخوش سیاستهای بزرگ منطقهای و جهانی شده است. و هرقدر که استعمار خارجی، خصوصا غربی در این منطقه پیشرفت کرد همان اندازه میدان گسترش این زبان را تنگ ساخت، زیرا با این زبان فرهنگ استوار و کارآمد وجود داشت که مقاومت با آن برایشان دشوار بود. محدود و تنگ کردن فضای زبان فارسی امری مسلم و یکی از اهداف نوبت اول آن ایدئولوژی کشورهای غاصب بود. از زمانی که این کار شروع شد و اولین نقش استعمار در آنجا پیدا شد در ماوراءالنهر، آسیای مرکزی و دیگر نقشه پهناور به تدریج اعمال نفوذ کرد. اما آنچه که اکنون به تاجیکستان امروزی مربوط میشود این زبان مردم است. زبان قومی که در این جا ساکن هستند و در آسیای مرکزی و ماورالنهر و هرجا که تاجیکیها به سر میبرند این زبان نه تنها زبان رسمی و زبان علم و فرهنگ و تمدن بلکه پیش از همه زبان مادری آنهاست و انشاالله چنین هم باقی خواهد ماند. زبان ما در تاجیکستان به فارسی دری معروف است.
سیاست ملی حکومت شوراها بعد از برقراری حاکمیت شوروی در این سامان (کشور) باقی ماندن و حتی رشد و پیشرفت زبان فارسی تاجیکی بود. سیاست ملی بر مبنای تقسیمات ملی که در آسیای مرکزی وجود دارد، صورت گرفت و برای هر قومی که در این سرزمین به سر میبَرد یکی از شرطهای ظهور هویت، داشتن زبان و ادبیات ملی خود بود. البته لطمه شدیدی به زبان تاجیکی، فارسی دری رسید که همان محدود کردن دایره اعمال و نفوذ این زبان بود؛ ابتدا زبان همه آسیای مرکزی (زبان علم، فرهنگ، دین، ادبیات و دیگر بخشهای فعالیتهای فرهنگی بشر) فارسی بود اکنون این نقش در حدود تاجیکستان محدود شد و در دیگر بخشها که با سیاست خاصی به کشورهای ملی و جمهوری ملی به نام ازبکستان، قزاقستان، قرقیزستان، ترکمنستان تقسیم شدند زبانهای بومی اقوام آن کشورها اساسی شد. در حالی که گذشتگان آنها و آثاری یک قرن یا دو قرن پیش فرهنگیان، دانشمندان و ادیبان آنان به زبان فارسی تاجیکی بود و مکاتبات آنها نیز به این زبان بود. همچنین در این سرزمینها خصوصا در قسمت ازبکستان تعداد خیلی زیادی از تاجیکها از نظر نژادی به سر میبردند؛ آنها هم تحت این سیاست قرار گرفتند و فعالیت فرهنگی و علمی و ادبی آنها هم تحت این سیاست قرار گرفت. اگرچه به طور مختصر زبان مکتب آنها به زبان مادری خودشان یعنی ترکی- فارسی مراعات میشد اما در این کشور برای آنها رسمیت نداشت.
ولی در تاجیکستان با این زبان، ادبیات آفریده و آثار علمی فراوانی منتشر شد؛ حتی یک جریان اصلاح زبان و سازگار کردن زبان با دوران نو و تالیف کتابهای درسی و تالیف صرف و نحو زبان تاجیکی و فارسی، تالیف آثار ادبی و بدیهی، علمی شد که با آثاری ارزشمند به میدان آمد؛ خصوصا نوشتههای نویسندگان و شاعران موفق از قبیل استاد صدرالدین عینی، ملازاده، جلال اکرامی، میرزا ترسونزاده، رحیم جلیل، فضلالدین محمدی، مومن قناعت، لایق شیرعلی و چندین نفر از ادیبانی که در دوران شوروی به سر میبردند. آثار این ادیبان میتواند در فضای زبان عمومی فارسی ما قابل مطالعه و قرائت و فهم باشد.
این جریان عمومی کردن و صادر کردن و مردمی کردن زبان قبل از انقلاب بلشویکی در آسیای مرکزی و دیگر پهنههای گسترش زبان فارسی از جمله در ایران و افغانستان شروع شده بود. اگر آثار نویسندگان و شاعران و دانشمندان این زمان را مرور کنیم به این حقیقت پی میبریم؛ خصوصا در حکایت و داستان کوتاه مشهور محمدعلی جمالزاده، نویسنده بزرگ ایرانی این معنی به یک صورتِ بسیار متاثر کننده مطرح شده است.
در میان تاجیکان بقای این زبان قبل از همه بستگی به آن دارد که این، زبانِ بی بدیل مادری و یگانه زبان مادری آنها بود که مردم، آن را قبل از آنکه مدرسه بروند و مکتب بخوانند و در مکتب و مدرسه یاد بگیرند در خانواده با آن زبان آشنا میشدند و گفتوگو میکردند. آثاری که از این دوره به زبان فارسی – تاجیکی در تاجیکستان باقی مانده است خصوصا آثار علمی و ادبی نسبت به دیگر جمهوریهای شوروی سابق امتیاز خاصی دارد، چرا که این زبان اصلی و زبان ادبیات و آموزش بود در حالی که مردم بسیاری از جمهوریهای همسایه ما در اتحادیه شوروی به زبان روسی سخن میگفتند؛ حتی ادیبان و دانشمندانشان نیز آثار خود را به زبان روسی تالیف میکردند. البته در برخی موارد آثاری به زبان ملی خود نیز تالیف کردند و زبان علم و آموزش آنها نیز فارسی-تاجیکی بود اما شوروی بهگونهای عمل کرد تا اینکه نیاز مردم به زبان ملی خودشان هرچه کمتر باشد.
اکنون دیگر زبان فارسی در کشورهایی چون هند و پاکستان استفاده نمیشود یا به شکل محدود مورد استفاده قرار میگیرد و افغانستان نیز به سمت استفاده از زبان پشتو میرود؛ برای حفظ این زبان شکوهمند چه فعالیتهایی میتوان انجام داد و چگونه میتوان از انحطاط آن جلوگیری کرد؟
این امری معلوم است که در کشورهایی چون هند و پاکستان میدان زبان فارسی تنگ شده است، هرچند یکی از بزرگترین شعرای متفکر قرن بیستم، محمد اقبال لاهوری پاکستانی است و بیشتر آثار ادبی خود را به زبان فارسی و تاجیکی نوشته است؛ آن هم به این دلیل که نفوذ و گسترش این زبان در دایره علمی و فرهنگی و خصوصاً مذهبی این سامان خیلی وسعت داشت و قوی بود و از نظر دیگر به این دلیل بود که این زبان پیمانه افکار بلند و برجسته بود. زبان فارسی، زبان کارخوردهای بود که محمد اقبال لاهوری میتوانست افکار حکیمانه خود را در قالب این زبان بیان کند.
آنگونه که خودشان فرمودند: «گرچه هندی در عذوبت شکر است * طرز گفتار دری شیرینتر است» و همچنین گفتهاند «پارسی از رفعت اندیشهام * درخورد با فطرت اندیشهام». عجب است که امروز مثلا در افغانستان به این معنی کمتر عنایت میشود. افغانستان اصلا جایی نیست که بتوان احتمال داد بساط زبان فارسی دری و تاجیکی از آنجا برچیده شود چون زبان اکثریت مردم بومی این منطقه است و پشتوانهاش مکتوبات بسیار فرهنگی. بزرگان زیادی بر این زبان گفتوگو کردند و آثار بزرگ ادبی و فرهنگی و علمی که با این زبان در این سرزمین به وجود آمده است. به نظر هرکسی که از این سابقه آگاه است و واقعیتها را میداند یک امری محال به نظر میرسد اما تاسفبار است که برخوردها و تلاشهایی میشود برای تنگ کردن عرصه زبان فارسی دری در افغانستان. در حالی که هر کسی که پیام و سخنی دارد مایل است که این پیام و سخن خود را حتی برای دفاع از منافع ملی خود به آن زبان ارائه میکند که بیشتر در عرصه جهان گسترش دارد. البته هر زبانی قابل احترام است و شرط واجبات بشری است ولی آیا کدام زبان دیگر میتواند با آن سابقه درخشان نیازهای جامعه چند قومی افغانستان را به جای زبان فارسی دری برآورده سازد؟
آنهایی که میخواهند به زبان یک قومی مراجعت کنند درصورتی که بخواهند صدای خود را تنها به گوش خود برسانند و نخواهند که مدعای خود را در جهان و یک زبان قوی و نیرومند انتشار بدهند، چنین خواهند کرد. شاید آنها حتی ترجیح دهند که این مهمات فرهنگی، سیاسی و مذهبی خود را به زبان دیگری غیر از زبان فارسی دری انجام بدهند. ولی مسلم است که هرگز زبانی مثل پشتو به تنهایی نمیتواند آن نیازهای این جامعه را در عرصه جهان امروز برآورده کند.
آینده زبان فارسی را چگونه میبینید؟
بله. در زبان فارسی نیز چون هر زبان دیگر دنیا در این عصر، واژههای متعددی وارد شده است که این وابسته به اطلاعرسانیها، پیشرفت فناوری و تکنولوژی و دیگر پدیدههای سدههای اخیر است و از آن گریزی نیست. البته این پدیده هم نباید به آن حدی گسترش پیدا کند که در اصل و بنیاد زبان ما لطمه وارد کند. زبان فارسی، تاجیکی یا دری این ظرفیت را دارد تا به همه نیازهای جهان معاصر در بخش فرهنگ، ادبیات و علوم دقیق و دیگر علمها با کلمهها و واژههای ناب فارسی پاسخ دهد.
تجربههایی که تا امروز به ویژه از سوی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در ایران و همچنین در نهادهای مختلف تاجیکستان صورت گرفته، ثابت میکند که اصلا پدیدهای همچون زبان فارسی وجود ندارد که با واژگان خود برای جواب دادن به این نیازها توانمند باشد. همه چیز را میتوان به زبان فصیح فارسی تاجیکی ترجمه کرد و اصطلاح مناسبی برابر با آن پیامها و مفهومها ساخت و رایج کرد. همکاریهای پیوسته دانشمندان ما در بخش زبان شناسی و اصطلاح سازی و رایج کردن اصطلاحات مشترک در پهنه عمومی زبان فارسی یکی از بخشهای مهم همکاریهای فرهنگی ما خصوصا در بخش زبان و اصطلاحات است.
ایران و تاجیکستان از دیرباز مراودات فرهنگی داشتند و این میان آثار نویسندگان ایرانی به خط سیریلیک و آثار نویسندگان تاجیکستانی به خط فارسی برگردان شده است؛ شما نقش این مراودات را در حفظ زبان فارسی و همچنین افزایش مراودات دو کشور چطور میبینید؟
من نمونه را از نشریه ملی ادبی صدای شرق که بیش از نود سال دارد، میگیرم؛ از نخستین سالهای تاسیس و در تمام طول مدت حکومت جمهوری شوروی سوسیالیستی تاجیکستان، این مجله انتشار یافته است و ابتدا با نامهای دیگر و در نهایت امروز با نام «صدای شرق» منتشر میشود. از همان ایام تقریبا در هیچ کدام از شمارههای این نشریه نمیتوان صفحاتی را پیدا کنیم که تقریبا در آن از آثار بزرگان علم و ادب و فرهنگ ایران و افغانستان درج نشده و جایی نداشته باشد. در تمام این مدت، مراودات فرهنگی و ادبی و علمی ما با آنچه در صفحات این مجله ملی مستور است، قطع نشده و کارهای مهمی انجام شده است. آثار استادان سعید نفیسی، پرویز ناتل خانلری، عبدالحسین زرینکوب، ملک الشعرای بهار، مهدی اخوان ثالث، سهراب سپهری و سایر شاعران و ادیبان ایران و همچنین ادیبانی از افغانستان حوزه تاجیک زبان، فارسی زبان تاجیکستان، هند و همچنین آثاری از علامه شبلی نعمانی، اقبال لاهوری و دیگران، پیوسته در این نشریه انتشار یافته است. کتابهای زیاد و متعددی از دانشمندان و ادیبان ایران در تاجیکستان برگردان و منتشر شده است یا به همان حروف فارسی در کتاب خانههای ما موجود است و اهل ادب و ذوق پیوسته از آنها استفاده کردهاند.
اما به نظر من تعداد کمتری از آثار تاجیکستانی در ایران و افغانستان منتشر شده است. ولی هر آیینه، این مراودات وجود داشته و پویا بوده است. این روابط فرهنگ و ادبی و علمی ما در قالب زبان مشترک ادامه داشته است و این یک زمینهای مناسب برای گسترش این روابط است. امروز میتوان به طور مشترک در کشورهای ما انتشاراتی را راهاندازی کرد که هدف اصلی آن انتشار دوجانبه آثار مشترک، در ایران به حروف فارسی و در تاجیکستان هم به حروف سیریلیک باشد. امروز فناوریها و تکنولوژیهای جدیدی در عرصه، حاضر شده است که با استفاده از آنها مشکلات این تفاوت الفبای ما را به حد صفر را کاهش میدهد. مثلا چند سال پیش در تاجیکستان با تلاشهای پژوهشگاه علمی وابسته به سفارت جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستان یک برنامه رایانهای و کامپیوتری الفبای فارسی و سیریلیک روی کار آمد که خیلی میتواند کمک کند. اگر این برنامه را تکمیل کنیم، میتوانیم آن را به حدی برسانیم که در این برگردانها هیچ جایی برای مسئله ویراست جدی یا اصلی باقی نماند. عین همان متن را به فارسی و عین متن فارسی را به حروف سیریلیک برگردانیم.
در دوره شوروی در مکاتب و آموزشگاههای متوسطه یا سایر مدرسهها، آموزش زبان فارسی به عنوان یک زبان خارجی جاری بود؛ اکنون نیز آموزش الفبای فارسی در تاجیکستان قطع نشده است و در دانشگاهها و پژوهشکدههای خارجی خصوصا دانشگاههای ادبی تدریس میشود. مثلا من فارغ التحصیل دانشگاه ملی در بخش ادبیات هستم؛ ما به طور بسیار مفصل در یک بخش که متن کلاسیک عنوان داشت زبان فارسی را آموختیم و البته پیش از آن هم ما آموزش را در محیط خانواده شروع کردیم.
اکثرا در محیط خانوادههای تاجیکی زبان فارسی با الفبای فارسی و زبان تاجیکی آموزش داده میشود. در محیطهای مردمی نیز اندک کوشش و تلاش دیگری باید اضافه شود که الفبای فارسی در برابر الفبای سیلیریک به طور سراسری فراگرفته و آموخته شود. امروز در مکتبهای متوسطه ما دانش آموزان در ساعاتی مخصوص الفبای فارسی را یاد میگیرند. این فن به عنوان الفبای نیاکان تعلیم داده میشود.
و اگر این ساعتها بیشتر و فعالتر شود همچنین تکنولوژیهای جدیدی که امروز روی کار آمدند به حوزه آموزشی راه پیدا کند ما به آسانی میتوانیم هر دو الفبای فارسی و سیریلیک را بیاموزیم و همچنین ما زبان روسی را به عنوان مهمترین زبان منطقه میآموزیم.
ما فرصت و امکانات و شرایط خیلی زیادی داریم که الفبای فارسی را یاد بگیریم؛ یاد گرفتن الفبای فارسی برای ما نه تنها یک هدف ضروری در جهت ارتقای دانشهای ادبی و فرهنگی است بلکه باید به یک آرمان ملی تبدیل شود. تا بتوانیم آثار نیاکان و الفبای نیاکان خود را به طور کامل و صحیح یاد بگیریم.
به ظن شما تاثیر این تبادل اندیشه از رهگذرِ برگردان آثار نویسندگان دو کشور، چگونه است؟ و تا چه اندازه میتواند در رشد و بالندگی ادبیات دو کشور اثرگذار باشد؟
البته نویسندگان و شاعران مشترک ما که خیلی تعدادشان زیاد است. آثاری ادبی دوستانی مربوط به هر سه کشور افغانستان، ایران و تاجیکستان ما را وا می دارد تا همکاریهای خود را بیشتر گسترش بدهیم. چه در طبع و نشر این آثار و چه پژوهش و تحقیق این آثار و چه در مساله حمایت و بزرگداشت آنها.
برگزاری جشنوارهها و اهدای جوایز، عامل موثری در ارتقای کمی و کیفی فعالیتهای ادبی و هنری به شمار میآیند؛ به همین دلیل در ایران جشنوارهها و جوایزی ادبی گوناگونی برگزار میشود. یکی از این جوایزه، جایزه ادبی «جلال الاحمد» است که به نام نویسنده مشهور ایرانی نامگذاری شده و به منظور معرفی آثار برگزیده ادبیات داستانی در ایران و با هدف ارتقای زبان و ادبیات فارسی پایهگذاری شدهاست. این جایزه تاکنون ۱۵ دوره را پشت سرگذاشته و در چهار بخش «داستان بلند و رمان»، «داستان کوتاه»، «مستندنگاری» و «نقد ادبی» آثاری را به عنوان برگزیده و شایسته تقدیر به جامعه معرفی کرده است. شما لزوم حضور نویسندگان کشورهای مختلف به ویژه فارسی زبانهای سراسر جهان در جایزه ادبی جلال آل احمد را چطور میبینید؟
یکی از راههای حمایت آثار و استحکام بخشیدن و پیوندهای ادبی و زبان ما بزرگداشت و تاسیس جایزههای مشترکی است که در این حوزه رایج باشد.
جلال آلاحمد یکی از نویسندگان برجسته معاصر ایران است و در محیط ادبی تاجیکستان مجموعهای از داستانهای کوتاه و دل انگیز او به دست خواننده امروز ما رسیده است و همچنین انتشارات ما و مجله صدای شرق و نشریههای دیگر آثار دیگری را هم از او مثلا کتاب غربزدگی به حروف سیریلیک برگرداندهاند و میان مخاطبان تاجیک شناخته شده است. فکر میکنم با آن عظمتی که ادبیات مشترک و کهن ما دارد و شهرت جهانی آن، ما میتوانیم به غیر از استاد جلال آلاحمد به نام درخشان ادیبان بزرگ گذشته خودمان جایزههای تاسیس کنیم که البته اعتبار آنها، شهامت آنها کمتر از جایزههای از قبیل نوبل نباشد. مثلا در ادبیات جهان چه کسی میتواند همسنگ حکیم فردوسی باشد که محبوبیت خاص و عام دارد، هم در ایران و هم در افغانستان و هم در تاجیکستان. اگر جایزه فردوسی ایجاد شود نام درخشان و پرافتخار فردوسی عظمت این جایزه را به همه جهانی گوشزد میکند.
آیا حضور نویسندگان در جوایز ادبی دو کشور ایران و تاجیکستان میتواند در استحکام روابط فرهنگی دو کشور و همچنین پیشرفت ادبیات ایران و تاجیکستان تاثیر گذار باشد؟!
یک جایزه به نام شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی که هم در بخش نثر میتواند رایج باشد و هم در بخش نظم و دیگر بخشهای ادبیات، کارساز است. ما جایزه رودکی پدر شعر فارسی دری را داریم که ادیبان بزرگی از ایران زمین هم که ادبیات مشترک ما را رواج دادهاند و با پژوهش خدمتهای ماندگاری به آن کردهاند، در آن تقدیر شدهاند. خصوصا استاد سعید نفیسی که نخستین پژوهشها درباره ابوعبدالله رودکی را انجام داده و تصحیح دیوان او را منتشر کرده بود.
استاد سعید نفیسی را از استادان بزرگ خود میدانیم و هیچ سر مویی مثلا حضور ایشان را کمتر از دانشمندان خود تاجیکستانی در علوم خود ادبی و ادبیات خود نمیدانیم. هم میتوان جایزه جلال آلاحمد را حفظ کرد و برای کلیه فارسیزبانان جهان درنظر گرفت و هم میتوان به نام درخشان بزرگانی چون حکیم فردوسی، سعدی، حافظ، ناصرخسرو، مولانا بلخی جایزهای تاسیس داد که البته این نه تنها اهمیت منطقهای بلکه دارای اهمیت جهانی خواهد بود.
امید دارم در آینده همکاریهای ما در گسترش زبان مشترک، همگام سازی واحدهای این زبان در هر سه کشور و پهنههای دیگر گسترش زبان فارسی و تاجیکی ادامه پیدا کند و رواج پررونقی داشته باشد.